بوف کور شناختهشدهترین اثر صادق هدایت نویسنده معاصر ایرانی، رمانی کوتاه و از شاهکارهای ادبیات ایران در سدهٔ ۲۰ میلادی است. این رمان به سبک فراواقع نوشته شده و تکگویی یک راوی است که دچار توهم و پندارهای روانی است. کتاب بوف کور تاکنون از فارسی به چندین زبان از جمله انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است.
تاریخچه
ونسان مونتی، خاورشناس فرانسوی و دوست هدایت،۱ در کتاب صادق هدایت که هشت ماه پس از مرگ هدایت و به زبان فرانسه در تهران منتشر شد، سال ۱۳۰۹ خورشیدی (۱۹۳۰ میلادی) را به عنوان سال نوشتهشدن بوف کور معرفی میکند. وی که از راهنماییهای خانوادهٔ هدایت، دوستان فرانسوی او و بزرگ علوی برخوردار بوده، در این کتاب هیچ دلیلی را برای این تاریخ ذکر نکرده است و به نظر میرسد این تاریخ را از قول آنها نوشته است. بعدها افراد دیگری (از جمله مصطفی فرزانه در کتاب آشنایی با صادق هدایت) نیز سال ۱۳۰۹ را به عنوان سال نگارش بوف کور ذکر کردهاند.۲
هدایت تا نیمهٔ سال ۱۳۰۹ مشغول به تحصیل در فرانسه بوده است. او پس از بازگشت به ایران بلافاصله مجموعه داستان زنده به گور و نمایشنامهٔ پروین دختر ساسان را منتشر کرد. به نوشتهٔ فرزانه: «هدایت مدعی بود که بوف کور را در فرنگستان نوشته و بعداً، برای چاپ آن — که به گمانش در ایران زمان رضاشاه امکان نداشته است — به هند میرود و از این رومان تعداد پنجاه نسخه پلیکپی میکند.»۳
در سال ۱۳۱۴ جمالزاده هدایت را به سوئیس دعوت کرد. هدایت نیز تمام کتابهایش را به مبلغ ۴۰۰ تومان فروخت تا خرج سفرش را بپردازد. با این وجود این سفر به دلیل مشکلاتی (از جمله ندادن ارز خارجی به هدایت)، منتفی شد.۴ هدایت در آن زمان به دلیل فعالیتهای ادبیاش در سال ۱۳۱۳، ممنوعالقلم شده بود و در واقع هیچ امیدی برای ادامهٔ فعالیتهای او در ایران وجود نداشته است.۳ در سال ۱۳۱۵، شین پرتو که از دوستان قدیم هدایت بود و در آن زمان در کنسولگری ایران در بمبئی کار میکرد، به تهران آمد و به هدایت پیشنهاد کرد که با وی به هندوستان برود.۵ بدین ترتیب هدایت دست خالی رهسپار هندوستان میشود.۶ هدایت در نامهای به مجتبی مینوی (از بمبئی به لندن) به تاریخ ۱۲ فوریه ۱۹۳۷۷ (۲۳ بهمن ۱۳۱۵، یعنی زمانی که چند ماه از زمان اقامتش در هند میگذشته است) ماجرا را چنین شرح میدهد: «تا اینکه دری به تخته خورد و دکتر پرتو به عنوان مرخصی به ایران آمد. از دهنش در رفت گفت: آمدم تو را با خودم ببرم. کور از خدا چه میخواهد: دو چشم بینا ... باری تا موقعی که از خرمشهر وارد کشتی شدم خارج شدن از گندستان را امری محال، و تصور میکردم در فیلمی مشغول بازی هستم... همینقدر میدانم که از آن قبرستان گندیدهٔ نکبتبار ادبار و خفهکننده عجالتاً خلاص شدهام. فردا را کسی ندیده.»۸
آنچه مسلم است این است که هدایت دستنویس بوف کور را با خود به بمبئی برده بوده است.۸ شین پرتو، همسفر هدایت در این باره نوشته است: «بوف کور را هدایت قبل از مسافرت به هند نوشته است و هنگامی که من صادق را از تهران به بمبئی میبردم پس از آنکه در کشتی سوار شدیم و به اتاق خود رفتم، هدایت با بوف کور و یک ماشین تحریر «اریکای آند»، نسخهٔ خطی آن را به من داد که بخوانم.»یادداشت ۱ هدایت خود در نامهای به مینوی مینویسد: «تقریباً ۲۰ نوول و یک تآتر و یک «بوف کور» و دو سه سفرنامهٔ حاضر چاپ دارم.»۹
تقدیمنامهٔ بوف کور به مجتبی مینوی با خط هدایت که از بمبئی فرستاده شده است، ۱۹ آوریل ۱۹۳۷۱۰
هدایت در بمبئی دچار مشکلات مالی بوده است و در نامههای خود از فقر و شکست و بیاعتنایی جامعه به خود شکایت کرده است.۱۱ او پس از ورود به بمبئی با قوم پارسیان آن شهر آشنا شد و نزد یکی از دانشمندان آن قوم به نام بهرام گور انکلساریا به آموختن زبان پهلوی میپردازد.۱۲ هدایت در نامهای به پروفسور یان ریپکا با زبان طنز مینویسد: «چندی است که نزد آقای بهرام گور انگل ساریا مشغول تحصیل زبان پهلوی شدهام، ولی گمان میکنم نه به درد دنیا و نه به درد آخرتم بخورد.»۱۳
صفحهٔ ۸۲ چاپ نخست بوف کور در بمبئی با خط هدایت
بوف کور نخستین بار در سال ۱۳۱۵ خورشیدی (۱۹۳۷ میلادی) در بمبئی چاپ شد. صادق هدایت نسخهٔ دستنویس بوف کور را در حدود پنجاه نسخه به صورت پلیکپی چاپ کرد.۱۴ هدایت در نامهٔ ۱۶ تیر ۱۳۱۶ (دو ماه پیش از بازگشتش از بمبئی به تهران)، به مینوی در لندن مینویسد: «همهاش چهلپنجاه جلد بوف کور بیشتر چاپ نکردم اگر بنا بشود به ایران برگردم یک صفحه کاغذ و نوشته نیز نخواهم توانست با خودم ببرم، آیا ممکن است کاغذهایم را به تو بفرستم و بعد به وسیلهای به من برسانی؟»۹ هدایت در نهایت حدود سی نسخه از بوف کور را برای جمالزاده به سوئیس میفرستد۱۵ و پس از بازگشت هدایت به ایران، یکی از دوستان جمالزاده به نام ژرژ دوستور که از ژنو عازم ایران بوده است، کمتر از سی نسخه از بوف کور را در تهران به دست هدایت میرساند.۹ در سالهای ۱۳۵۰ تنها دو نسخه از این چاپ بوف کور نزد جمالزاده مانده بوده است که او یک نسخه را به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران داد و یک نسخهٔ دیگر (که حاوی یادداشتهایی از خود جمالزاده بوده) نیز همان نسخهای است که بعدها در سال ۱۹۹۰ توسط مصطفی فرزانه در خارج از ایران چاپ شد.۱۶
ویژگیهای بوف کور چاپ بمبئی عبارتند از: صفحهٔ ۱ عنوان: بوف کور؛ صفحهٔ ۲ فهرست تألیفات هدایت؛یادداشت ۲ صفحهٔ ۳ شناسنامهٔ کتاب: صادق هدایت، بوف کور، بمبئی—۱۳۱۵؛ صفحهٔ ۴ «طبع و فروش در ایران ممنوع است»؛یادداشت ۳ صفحهٔ ۵ شروع رمان با نقاشی «زن اثیری»؛ پایان کتاب صفحهٔ ۱۴۴ است با نقاشی جغد، هر صفحهٔ این چاپ دارای بیست سطر است.۱۷
صادق هدایت تا نیمهٔ دوم سال ۱۳۲۰ نتوانست بوف کور را در ایران منتشر کند. پس از برکنار شدن رضا شاه در سال ۱۳۲۰ شرایط برای چاپ بوف کور فراهم شد. به گفتهٔ احسان طبری: «هدایت بنا به خواهش حمید رهنما دستنویس «بوف کور» را که تا آن موقع در کشور نشر نیافته بود، در اختیار روزنامهٔ ایران گذاشت.» بنابراین در سال ۱۳۲۰ بوف کور بصورت پاورقی در روزنامهٔ ایران چاپ شد.۱۸ وانگهی این چاپ بوف کور با متن اصلی آن تفاوتهای قابل توجهی دارد. دربارهٔ چرایی این تفاوتها دیدگاههای گوناگونی مطرح شده است. فریدون هویدا معتقد است که این افتادگیها ناشی از تصمیم خود صادق هدایت بوده است در حالی که حسن قائمیان این تفاوتها را ناشی از دخل و تصرف خودسرانهٔ حسینقلی مستعان که در آن زمان عضو هیئت تحریریهٔ روزنامهٔ ایران بوده است، میداند. با این وجود روزنامهٔ ایران یک سال بعد بوف کور را بصورت کتاب در انتشارات خود منتشر میکند. این چاپ، سومین چاپ بوف کور دانسته میشود.۱۹
متن بوف کور چاپ شده توسط انتشارات روزنامهٔ ایران پیش از چاپ توسط صادق هدایت مورد تجدید نظر قرار گرفت.۲۰ بنابراین این چاپ بوف کور نسبت به بوف کور چاپ بمبئی و بوف کوری که بصورت پاورقی در روزنامهٔ ایران چاپ شده بود معتبرتر است. این چاپ بوف کور در واقع دقیقترین و معتبرترین نسخهٔ بوف کور دانسته میشود؛ چرا که متن آن توسط خود هدایت مورد تجدید نظر قرار گرفته است.۲۱ از تفاوتهای بوف کور چاپ انتشارات روزنامهٔ ایران و دو نسخهٔ پیشین بوف کور میتوان به تغییر در رسمالخط، پاراگرافبندی، نقطهگذاری، حذف گیومههای سر پاراگرافها و حذف یا افزودن برخی واژهها و ترکیبها اشاره کرد.۲۲
ویژگیهای بوف کور منتشرشده توسط روزنامهٔ ایران عبارتند از: صفحهٔ ۱ عنوان: بوف کور، صادق هدایت، چاپخانهٔ مظاهری؛ صفحهٔ ۲ سفید؛ صفحهٔ ۳ از انتشارات روزنامهٔ ایران، حق چاپ محفوظ، چاپخانهٔ مظاهری؛ صفحهٔ ۴ صادق هدایت، بوف کور؛ صفحهٔ ۵ شروع رمان؛ پایان کتاب صفحهٔ ۶۰ است به اضافهٔ یک غلطنامه. هر صفحه دارای سیوهفت سطر است. چاپ و تعداد نسخههای این کتاب مشخص نشده اما گویا در سال ۱۳۲۱ و در حدود پانصد نسخه منتشر شده است.۱۷
چاپ چهارم بوف کور در سال ۱۳۳۱ (یک سال پس از مرگ هدایت) منتشر شد. این چاپ براساس بوف کور چاپ روزنامهٔ ایران و با تغییرهای اندکی منتشر شد. به گفتهٔ حسن قائمیان انتشار آن زیر نظر اعتضادالملک (پدر صادق هدایت) و بزرگ علوی صورت گرفته است. این چاپ اساس چاپهای بعدی بوف کور بوده است.۱۷
بوف کور تاکنون به زبانهای گوناگونی از جمله فرانسه، انگلیسی، آلمانی، سوئدی، اسپانیایی، عبری، چکی، مجارستانی، ترکی، ارمنی و کرهای۲۳ ترجمه شده است.۲۴ نخستین بار ژوزه لسکو با همکاری هدایت بوف کور را به فرانسه ترجمه کرد و آن را در سال ۱۹۵۲ (دو سال پس از مرگ هدایت) با عنوان La chouette aveugle در فرانسه منتشر ساخت.۲۵ ترجمهٔ انگلیسی بوف کور نیز با ترجمهٔ پی. دی. کاستلو با عنوان The Blind Owlدر سال ۱۹۵۸ منتشر شد.۲۶
خلاصهٔ داستان
خطر لوثشدن: آنچه در زیر میآید ممکن است قضیه یا پایان ماجرا را لو دهد!
تمامی رمان از زاویه دید اول شخص روایت میشود و از دو بخش نسبتاً جدا از هم ساخته شده است. این دو بخش گاه با استفاده از شباهت توصیفها و اشارهها به هم مربوط میشوند.
خلاصهٔ بخش نخست
کتاب با این جملات مشهور آغاز میشود «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزواء میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است؛ ولی افسوس که تأثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید».
در این بخش اول شخص - که ساکن خانهای در بیرون خندق در شهر ری است - به شرح یکی از این دردهای خورهوار میپردازد که برای خودش اتفاق افتاده. وی که حرفهٔ نقاشی روی قلمدان را اختیار کردهاست به طرز مرموزی همیشه نقشی یکسان بر روی قلمدان میکشد که عبارت است از دختری در لباس سیاه که شاخهای گل نیلوفر آبی به پیرمردی که به حالت جوکیان هند چمباتمه زده و زیر درخت سروی نشستهاست هدیه میدهد. میان دختر و پیرمرد جوی آبی وجود دارد.
ماجرا از اینجا آغاز میشود که روزی راوی از سوراخ رف پستوی خانهاش - که گویا اصلاً چنین سوراخی وجود نداشتهاست - منظرهای را که همواره نقاشی میکردهاست میبیند و مفتون نگاه دختر (اثیری) میشود و زندگیاش به طرز وحشتناکی دگرگون میگردد تا اینکه مغربهنگامی دختر را نشسته در کنار در خانهاش مییابد. دختر چندهنگامی بعد در رختخواب راوی به طرز اسرارآمیزی جان میدهد. راوی طی قضیهای موفق میشود که چشمهای دختر را نقاشی و آن را لااقل برای خودش جاودانه کند. سپس دختر اثیری را قطعه قطعه کرده داخل چمدانی گذاشته و به گورستان میبرد. گورکنی که مغاک دختر را حفر میکند طی حفاری، گلدانی مییابد که بعداً به راوی به رسم یادگاری داده میشود. راوی پس از بازگشت به خانه در کمال ناباوری درمییابد که برروی گلدان (گلدان راغه) یک جفت چشم درست مثل آن جفت چشمی که همان شب کشیدهبود، کشیده شدهاست.
پس راوی تصمیم میگیرد برای مرتب کردن افکارش نقاشی خود و نقاشی گلدان را جلوی منقل تریاک روبروی خود بگذارد و تریاک بکشد. راوی براثر استعمال تریاک به حالت خلسه میرود و در عالم رؤیا به سدههای قبل بازمیگردد و خود را در محیطی جدید مییابد که علیرغم جدید بودن برایش کاملاً آشناست.
خلاصهٔ بخش دوم
بخش دوم ماجرای راوی در این دنیای تازه (در چندین سده قبل) است. از اینجا به بعد راوی مشغول نوشتن و شرح ماجرا برای سایهاش میشود که شکل جغد است و با ولع هرچه تمام تر هرآنچه را راوی مینویسد میبلعد. راوی در اینجا شخص جوان ولی بیمار و رنجوری است که زنش (که راوی او را به نام اصلی نمیخواند بلکه از وی تحت عنوان لکاته یاد میکند) از وی تمکین نمیکند و حاضر به همبستری با شوهرش نیست ولی دهها فاسق دارد. ویژگیهای ظاهری «لکاته» درست همانند ویژگیهای ظاهری «دختر اثیری» در بخش نخست رمان است. راوی همچنین به ماجرای آشنایی پدر و مادرش (که یک رقاصهٔ هندی بودهاست) اشاره میکند و اینکه از کودکی نزد عمهاش (مادر «لکاته») بزرگ شدهاست.
او در تمام طول بخش دوم رمان به تقابل خود و رجّالهها اشاره میکند و از ایشان ابراز تنفر میکند. وی معتقد است که دنیای بیرونی دنیای رجالههاست. رجّالهها از نظر او «هریک دهانی هستند با مشتی روده که از آن آویزان شدهاست و به آلت تناسلی شان ختم میشود و دائم دنبال پول و شهوت میدوند».
پرستار راوی دایهٔ پیر اوست که دایهٔ «لکاته» هم بودهاست و به طرز احمقانهٔ خویش (از دید راوی) به تسکین آلام راوی میپردازد و برایش حکیم میآورد و فال گوش میایستد و معجونهای گونهگون به وی میخوراند.
در مقابل خانهٔ راوی پیرمرد مرموزی(= پیرمرد خِنزِرپِنزِری) همواره بساط خود را پهن کردهاست. این پیرمرد از نظر راوی یکی از فاسقهای لکاته است و خود راوی اعتراف میکند که جای دندانهای پیرمرد را بر گونهٔ لکاته دیدهاست. به علاوه راوی معتقد است که پیرمرد با دیگران فرق دارد و میتوان گفت که یک نیمچه خدا محسوب میشود و بساطی که جلوی او پهن است چون بساط آفرینش است.
سرانجام راوی تصمیم به قتل لکاته میگیرد. در هیئتی شبیه پیرمرد خنزرپنزری وارد اتاق لکاته میگردد و گِزلیک استخوان ای را که از پیرمرد خریداری کرده در چشم لکاته فرومی کند و او را میکشد. چون از اتاق بیرون میآید و به تصویر خود در آیینه مینگرد میبیند که موهایش سفید گشته و قیافهاش درست مانند پیرمرد خنزرپنزری شدهاست.
پایان خطر لوثشدن
شخصیتها
راوی
ظاهراً تمام داستان از زبان راوی بیان میشود.۲۷ راوی در بخش اول بوف کور جوان نقاشی است که تنها زندگی میکند.۲۸۲۹ او که سودای زن اثیری را دارد۳۰ با ریختن شراب زهر آلودی در دهانش او را میکشد.۳۱ در بخش دوم راوی نویسندهای است که همسر دارد. او نسبت به همسرش (لکاته) بطور همزمان احساس عشق و کینه و اکراه و اشتیاق دارد.۳۲ او که میپندارد همسرش به او خیانت میکند، در نهایت لکاته را نیز میکشد و به پیرمرد خنزرپنزری تبدیل میشود.۳۳
راوی انسانی عادی نیست و خود از این موضوع آگاه است.۳۴ او فردی منزوی است و نسبت به مردم عادی (رجّالهها) احساس بیگانگی میکند.۳۵ راوی از رجالهها بیزار است۳۶ و خود را از آنان برتر میداند.۳۷ او جامعه را عامل دردها و رنجهایش معرفی میکند.۳۸ راوی بطور ناخودآگاه از ناتوانی خود در انجام کارهایی که رجالهها در آنها توانا هستند خشمگین است.۳۹ راوی نگران و وحشتزده است.۴۰ او که در آرزوی مرگ است، زندگی خود را جبری و تغییرناپذیر میداند و از آن هراس دارد.۴۱
زن اثیری
زن اثیری یا فرشته از شخصیتهای بخش نخست داستان است. برخی از ویژگیهای ظاهری او عبارتند از: سیاهپوش بودن، چشمهای سیاه درشت که سرزنشکننده و جذاب هستند، پیشانی بلند، گونههای برجسته، چشمهای مورب ترکمنی، لبهای گوشتالوی نیمهباز۴۲ و لبهایی که مثل این است که تازه از یک «بوسهٔ گرم طولانی» جدا شده است.۴۳ نخستین برخورد خواننده با زن اثیری در توصیف راوی از نقاشیهای تغییرناپذیرش بر روی قلمدانهاست.۴۴ زن اثیری با زندگی زمینی پیوندی ندارد.۴۵ راوی بر زیبایی و جذابیت زن اثیری تأکید دارد تا غیرعادی بودن و «اثیری» بودن او را برساند.۴۶
پیرمرد قوزی
پیرمرد قوزی در بخش اول داستان دستکم دارای دو عکسبرگردان است. او به صورت پیرمردی که روبری زن اثیری نشسته و راوی او را از سوراخ بالای رف اتاقش میبیند و به صورت یک نعشکش ظاهر میشود. او نخستین بار در توصیف صحنهٔ نقاشیهای روی قلمدان راوی معرفی میشود.۴۷ برخلاف راوی و فرشته، پیرمرد قوزی پر حرف و پرجنبوجوش است.۴۵ او سر و رویش را با شالگردن پیچیده است و خندهٔ خشک زنندهای سر میدهد. او که آدرس خانهٔ راوی را بلد است در دفن زن اثیری به وی کمک میکند.۴۸
عموی راوی
عموی راوی در بخش اول داستان به دیدن او میآید. او شبیه خود راوی و شبیه پدر اوست.۴۹
لکّاته
از شخصیتهای بخش دوم داستان است. لکاته زن راوی، دختر عمه و خواهر شیری اوست.۵۰ راوی به دلیل دلبستگی به مادر لکاته با او ازدواج کرده است وانگهی یک رابطهٔ زن و شوهری میان آنها وجود ندارد.۵۱
پیرمرد خنزرپنزری
به گفتهٔ دایهٔ راوی، در جوانی کوزهگر بوده است. او در بیرون از خانهٔ راوی بساطی پهن کرده است و با لکّاته (زن راوی) رابطه دارد.۵۲
دایه
دایهٔ راوی و لکاته است. او در بخش دوم داستان از راوی پرستاری میکند. دایه راوی را دیوانه میداند۵۳ و در بخشی از داستان که از دست راوی خسته شده آرزوی مرگ او را میکند.۵۱
جایگاه بوف کور
بوف کور یکی از نخستین رمانهای مدرن فارسی است.۵۴ ماشاالله آجودانی، پژوهشگر مطرح تاریخ و ادبیات مشروطه، بوف کور را شاهکار بیمانند ادبیات معاصر فارسی مینامد.۵۵ یوسف اسحاقپور، استاد تاریخ هنر و تاریخ سینما در دانشگاه پاریس V، بوف کور را شاهکار صادق هدایت میداند. وی همچنین این کتاب را «چند سر و گردن» بالاتر از دیگر نوشتههای هدایت، و به دلیل پیچیدگی، عمق و غنایش متمایز از همهٔ آنها میداند.۵۶۵۷ آندره بروتون، مؤسس جنبش فراواقعگرایی در فرانسه، بوف کور را جزو بیست کتاب شاهکار سدهٔ بیستم میلادی دانسته است.۵۸
نظر دیگران دربارهٔ بوف کور
هنری میلر، نویسندهٔ معاصر آمریکایی، دربارهٔ آن گفتهاست: «بوف کور هدایت کتابی است که من آرزو دارم روزی نظیر آن را بنویسم. مانند این داستان در هیچ زبانی ندیدهام. آن را واقعاً دوست میدارم.»۵۹
رنه لالو نیز گفتهاست: «در این کتاب اهمیت هنر به معنی بسیار آبرومند کلمه، در نظر من بسیار صریح جلوه میکند».
نجف دریابندری درمورد بوف کور میگوید: «این رمان را دوست ندارم چون زیادی منحط است.»۶۰ البته دریابندری در ادامهٔ این بحث واژه منحط را تعریف میکند و به عنوان سبکی ادبی مطرح میکند نه بار منفی این واژه.
داریوش مهرجویی میگوید: «بوف کور» به واقع اولین اثر ادبیات مدرن است که در ایران خلق میشود. ادامه جریانی که یک قرن و نیم پیش در اروپا شروع شده بود. یعنی ظهور انسان خودآگاه و طرح مسئله «سرنوشت بشری».۶۱
جلال آل احمد نیز در خصوص بوف کور هدایت گفتهاست:
سکوتی که در آن دوران حکومت میکند، درخودفرورفتگی و انزوایی که ناشی از حکومت سانسور است، نهتنها در اوراق انگشتشمار مطبوعات رسمی و در سکوت نویسندگان نمودار است، بیش از همه در بوف کور خوانده میشود. ترس از گزمه، انزواء، گوشهنشینی، عدم اعتقاد به واقعیتهای فریبنده، به ظاهرسازیهایی که به جای واقعیت جا زده میشوند، غم غربت (نوستالژی)، انکار حقایق موجود، قناعت به رؤیاها و کابوسها، همه از مشخصات طرز فکر مردمی است که زیر سلطهٔ جاسوس و مفتش (انکیزیتور) و «گپئو» زندگی میکنند. وقتی آدم میترسد با دوستش، با زنش، با همکارش و با هر کس دیگر درددل کند و حرف بزند ناچار فقط با سایه خودش میتواند حرف بزند. بوف کور گذشته از ارزش هنری آن یک سند اجتماعی است؛ سند محکومیت حکومت زور.۶۲
تأثیر بوف کور در سینما و نویسندگی
چند سینماگر بوف کور را دستمایه آثار سینمایی خود قرار دادهاند:۶۳
رائول روییز در سال ۱۹۸۷ فیلمی بر اساس رمان بوف کور ساخت.
بزرگمهر رفیعا در سال ۱۹۷۳ در آمریکا فیلمی ۹۵ دقیقهای بر پایه رمان بوف کور ساخت و به عنوان پایاننامه خود ارائه کرد.
در سال ۱۳۵۳، کیومرث درمبخش فیلمی ۵۵ دقیقهای بر پایه این رمان ساخت.
خسرو سینایی در سال ۱۳۸۵ دربارهٔ زندگی «صادق هدایت» فیلمی با نام «گفتگو با سایه» ساخت که کم تأثر از بوف کور نبود.
از خانه شماره عنوان فیلم مستندی است ساخته مشترک سام کلانتری و محسن شهرنازدار که از دیگر آثار سینمایی ساخته شده دربارهٔ «هدایت» و آثار او است.
داریوش مهرجویی الگوی خود را برای ساخت فیلم هامون، بوف کور میداند.
به گفته فرهاد غبرایی مضمون رمان خانواده پاسکوآل دوآرته (کامیلو خوزه سلا) صرف نظر از سبک و سیاق و ساختار، شباهتهایی با بوف کور دارد.
دربارهٔ بوف کور
نقدی بر بوف کور از م. ف فرزانه
داستان یک روح (شرح و متن کامل بوف کور صادق هدایت) سیروس شمیسا، چاپ اول، تهران ۱۳۷۹
صادق هدایت و هراس از مرگ، ساختشکنی روانتحلیلگرانهٔ بوف کور، محمد صنعتی، چاپ اول، تهران ۱۳۸۰ نشر مرکز.
دربارهٔ بوف کور هدایت، محمدعلی همایون کاتوزیان، نشر مرکز.
این است بوف کور، تفسیری بر بوفکور نوشته م. ی. قطبی (۱۳۵۶)
بازتاب اسطوره در بوف کور (ادیپ یا مادینه جان؟) نوشته جلال ستاری(۱۳۷۷)
تاویل بوف کور (قصه زندگی) نوشته محمد تقی غیاثی(۱۳۸۱)
هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم نوشته آجودانی
بوف کور نوشته داریوش آشوری در رادیو زمانه
«زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت»، شاپور جورکش، نشر آگه، ۱۳۷۴
لکاته یا اثیری! نوشتهٔ نوشین شاهرخی
نقدی بر بوف کور صادق هدایت نوشتهٔ بهمن سقائی
روایت نابودی ناب/ تحلیل بوردیویی بوف کور در میدان تولید ادبی ایران/ نوشته شهارم پرستش/ نشر ثالث/۱۳۹۰
